نفس مامانی و بابایی

عکس های اتاق ماهینم...

1391/3/20 7:05
نویسنده : شیما
1,164 بازدید
اشتراک گذاری

ماهین مامان الان که دارم این نوشته رو برات مینویسم..ساعت 6:42 صبح روز شنبه 20 خرداد 1391 هست و من میخوام ساعت 9 صبح برم بیمارستان میلاد که به خواسته خدا شما به دنیا بیاین و من بتونم بعد از 9 ماه انتظار قشنگ شما رو ببینم و در اغوشم بگیرم...قرار بود که شما 4 روز دیرتر به دنیا بیای یعنی 4 شنبه 24 خرداد که بعد از معاینه داخلی که دکتر جدیدم کرد گفت که یر بچه خیلی پایین هست و 2 شنبه بیا برای زایمان ..بعد چون  من خیلی استرس گرقتم که نکنه با این تفاسیر من کیسه ابم پاره بشه و هول کنم..گفتم اگه میشه پس زودتر بیارینش..که گفت شنبه اینشالله....

مامان سودابه و خاله شهرزاد هم اومدن خونه ما خوابیدن از شب قبل و یه دفعه دیدیم که مامان مهوش هم خودش سر زده اومد و من خوشحال شدم که همه با همیم...خلاصه تا ساعت 6 صبح بیدار بودیم و خیلی خندیدیم...بابایی هم رفت و واسه همه کله پاچه گرفت که حداقلاگه نخوابیدن.. جون داشته باشن که فردا صبح رو پا وایسن...شب قبل منو مامان سودابه و خاله شهرزاد خیلی عکس انداختیم با هم و هم از اتاق شما...خیلی از خاله هات هستن که دوست داشتن عکس اتاقت رو ببینن..ولی چون من خیــــــــــــــــــــــــــــلی کار داشتم نتونستم تا شب اخر عکس بگیرم..و هم اینکه دوربین خودمون خراب شده بود...

الان یه چند تا عکس از اتاقت میزارم..البته چند تاش مثل گهواره و ساک حمل و سبد نگهداری حمام بچه تو اتاق خودمون بود که یادمون رفت عکس بگیریم..

دوستای گلم ببخشید که اینقدر دیر شد ولی بازم عکسا هول هولکی شدن....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)